جدول جو
جدول جو

معنی دوش برزدن - جستجوی لغت در جدول جو

دوش برزدن(تِ تُ پِ کَ دَ)
کنایه از شادی کردن است. (از برهان) (از آنندراج) (فرهنگ جهانگیری). جنبانیدن شانه از شعف و خوشحالی. (ناظم الاطباء) ، ظاهراً کنایه از مغرور شدن و خویشتن را گم کردن باشد. (از آنندراج). مغرور بودن. (ناظم الاطباء) :
بی سران را سر و گردن مفراز
برمزن دوش که ما را چه غم است.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ گَ دَ)
دود برخاستن. (یادداشت مؤلف). دود برآمدن. دود بررفتن.
- دود برشدن از (ز) کشت و زرع، سخت خشکیدن محصول:
به ایران و بابل ز کشت و درود
به چرخ زحل برشدی تیره دود.
فردوسی.
- دود به سر برشدن، سخت آزرده و پریشان و غمگین گشتن. (از یادداشت مؤلف) :
گاه چون عود بر آتش دل سنگم می سوخت
گاه چون مجمره ام دود به سر برمی شد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(سَ بَ کَ / کِ دَ)
قطع کردن گوش، قرض کردن به دسیسه به قصد پس ندادن. رجوع به گوش بر و گوش بری شود
لغت نامه دهخدا
(غَ مَ خوا / خا تَ)
حک کردن. ضرب کردن:
چنین نقش بندد که چون شاه روم
به ملک جهان نقش برزد به موم.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(تِ تِ پِ تِ کَ دَ)
شب گذشته را احیا نمودن. شب حاضر را به جای شب گذشته داشتن:
اگر نوش تو زهر کرد این فلک
به دانش تو زهر فلک نوش کن
اگر دوش از تو به غفلت بجست
بکوش و از امشب یکی دوش کن.
ناصرخسرو.
، خواب دیدن، واقع شدن، دچار شدن، راست افتادن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بِ لی یَ تَ)
کسی را بیهوش کردن:
ساقیان لاابالی در طواف
هوش میخواران مجلس برده اند.
سعدی.
من نه آن صورت پرستم کز تمنای تو مستم
هوش من دانی که برده ست آنکه صورت می نگارد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(تِ تِ پِ تِاُ دَ)
جنبانیدن شانه در حالت کراهت. (ناظم الاطباء). کنایه از تحریض نمودن و اشاره کردن به دوش و تنبیه گردانیدن کسی را به قباحت کاری. (آنندراج). شانه بالا افکندن به نشانۀ محل ننهادن. (یادداشت مؤلف) ، برابری کردن و همچشمی نمودن. (ناظم الاطباء) (از یادداشت مؤلف) :
سخن کز خواجگی بر گل زدی دوش
غلامان بناگوش از بن گوش.
نظامی.
هر رند تنک می به سبو دوش نمی زد
میخانه ازین پیش نظام و نسقی داشت.
خان خالص (آنندراج).
زاهد چوحرف توبه خود می زند سلیم
هردم سبوی باده به من دوش می زند.
محمدقلی سلیم (از آنندراج).
، آگاه کردن. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
قطع کردن گوش کسی، بحیله پول و مال دیگری را گرفتن مغبون کردن در معامله: پس این دو برادر هم گوش ترا بریده اند ک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش بریدن
تصویر گوش بریدن
((بُ دَ))
با حیله و نیرنگ از کسی پول گرفتن
فرهنگ فارسی معین